تا سال قبل که در بلاد غریب و دور از وطن ساکن بودیم وقتی صبح ها بچه ها رو میبردم پارک برا بازی و گردش همیشه وقتی بچه های مهد کودکی و یا بچه هایی رو میدیدم که با پرستارشون اومده بودند پارک دلم براشون میسوخت.با خودم میگفتم مادرهای این بچه ها الان باید کنارشون باشند و خودشون این لحظه ها رو تجربه کنند.همون جوری که خودم واقعا لذت میبردم.
ولی حالا خودم اینجا
بچه ها تو مهد
هنوزم بعد 9 ماه عادت نکردم
و 10 ماه دیگه مونده
برای من خیلی زیاده خیلی
و جمله (من دیگه مهد نمیرم) بچه ها که حداقل روز در میان تکرار میشود.